بعد از مـرگـم
قـلــبـم را جــدا از مـن خـــاک کنید
من و دلـــم هیچ گاه
آبـمـان توی یک جـوی نرفت…
::
::
روزایی که “تو” توشون نیستی ، حیفم میاد زندگیشون کنم …
::
::
قلبم …
شاتر دوربین عکاسی است که منم . !
به تو که میرسم ، تند می زند
برای ثبت لحظه ها . . .
::
::
پیچک می شوم ، وحشی می پیچم به پروپایت …
تاحتی نتوانی آنی بی “من” بودن را زندگی کنی
::
::
می گویند عشق خدا به همه یکسان است
ولی من می گویم مرا بیشتر از همه دوست دارد
وگرنه به همه یکی مثل تو میداد …
::
::
می خواهم غزلی را برای پرواز بهانه کنم
و پرواز را برای رسیدن به تو
و تو را بهانه ی زندگی
::
::
فصل فصلِ زندگی را جستجو کردم
ابر بسیار دیدم !
اما هیچ بارانی چون تو
مرا به دریا نبرد !
::
::
وقتی گرمای نگاه تو نیست این میشود حال و روز زمستانی من :
سرماخوردگیهای پی در پی ، تب و لرز های بی پایان … !
::
::
گذشت ، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم …
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست …
::
::
باران که گذشت
دلم پرواز می خواهد…
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد…
دلم آواز می خواهد…
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد…
دلم بی رنگ و بی روح است…
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد…
::
::
نمیدانی … !
چطور گیج می شوم …
وقتی هرچه می گردم …
معنی نگاهت …
در هیچ فرهنگ لغتی …
پیدا نمی شود … !
نظرات شما عزیزان: